این مقاله تایید نهایی نشده است و صرفاً برای بررسی بصورت عمومی منتشر شده است. (غیر قابل استناد)
بهادری، رضا (۱ دی ۱۳۴۳- 17 شهریور۱۳۶۲) فرمانده گروهان مالک اشتر گردان نجف اشرف تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران.
او فرزند ابوالقاسم و مولود عبداللهی در بخش کُمیجان* (ارتقا به شهرستان در ۱۳۸۱ ش) واقع در ۹۵ کیلومتری شمال غربی شهر اراک زاده شد (وفایی مقدم، ص ۱۱۳). سه خواهر و یک برادر داشت و خود فرزند آخر خانواده بود (بهادری، بش). پدرش کشاورز بود؛ ولی در ۱۳۴۸ ش برای ادامة تحصیل فرزندان به شهر اراک* مهاجرت کرد ( رکاب طلائی، ص ۶۰ ).
تحصیلات ابتدایی را از ۱۳۵۰-1355 ش در مدرسۀ خیام (شهید مطهری کنونی) و دورة راهنمایی را از ۱۳۵۵-1358 ش در مدرسۀ کوروش (توحید کنونی) با رتبۀ ممتاز گذراند.
در دوران انقلاب شعارنویسی و در راهپیماییهای مردمی بر ضد حکومت پهلوی شرکت میکرد .بهادری در ۱۳۵۸ ش با ورود به دبیرستان مصدق (شهید بهشتی کنونی)، عضو انجمن اسلامی دبیرستان و به عنوان رابط دبیرستان به جهاد سازندگی* اراک معرفی شد و افزون بر انجام تبلیغات فرهنگی در مدرسه، در کارهای کشاورزی هم با جهاد سازندگی همکاری میکرد. در۱۳۶۰ش که دانش آموز پایه دوم دبیرستان بود، به منظور آموزش نظامی و حضور در جبهههای جنگ درس را رها کرد (بهادری، ص۱).
بهادری پس از تشکیل بسیج مستضعفین اراک، در همان سال به عضویت آنجا درآمد و شبانهروز در آنجا فعال بود و نگهبانی از ساختمان بسیج و گشتزنی در معابر را بر عهده گرفت. بعد از گذراندن دورۀ چهاردهروزة آموزش نظامی در دبیرستان مجیدی (هنرستان مُطَهَرِه کنونی) و اردوگاه امانآباد* (واقع در شمال شرق شهر اراک) به عنوان مربی آموزش نظامی با بسیج همکاری کرد. شجاعت و مهارت وی در امور نظامی برای مربیان تحسین برانگیز بود (رکاب طلائی، ص ۶۵-67).
بهادری در اولین اعزام در ۱۳۶۰ ش با سمت بسیجی جمعی گردان امام رضا تیپ ۲۵ کربلا در عملیات طریق القدس (8 آذر ۱۳۶۰)، که در جبهة جنوبی، با هدف آزادسازی بستان و رسیدن به مرز در چزابه با سمت آر.پی.جیزن شرکتکرد (آشوری، ص). چند ماه بعد به گردان امام حسن تیپ ۲۲ بدر پیوست و در عملیات بیت المقدس (10 اردیبهشت ۱۳۶۱)، که در جبهة جنوبی، غرب رود کارون، با هدف آزادسازی خرمشهر و هویزه و جاده اهواز ـ خرمشهر و خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانة دشمن اجرا شد، با سمت بیسیمچی حضور یافت و به عنوان مربی آموزش نظامی، در آماده سازی رزمندگان گردان نقش مؤثری داشت که در این عملیات از ناحیه دست مجروح شد (آشوری، ص۱-2 ) وی با همان مسئولیت در ۲۲ تیر ۱۳۶۱ در مرحله پنجم عملیات رمضان( در جبهه جنوبی، شرق بصره با هدف تهدید بصره از شرق و حضور در حاشیه شط العرب) همراه با گردان شهید ناصر بختیاری* تیپ ۱۷علی بن ابی طالب(ع) (بعد از عملیات محرم به لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب ارتقا یافت ) شرکت کرد و بعد از شهادت ۷۲ تن از نیروهای گردان همراه با سایر رزمندگان پیکر شهدا و مجروحان را شناسایی و به
بهادری درادامه همین سال در پایگاههای بسیج شهری و روستایی اراک، به عنوان مربی به آموزش نظامی مشغول شد (همو، ص ۲۲ ).
وی ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ در قالب یک گروهان مستقل زیر نظر لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع) به پادگان انرژی اتمی دارخوین، (واقع در ۴۴کیلومتری شمال آبادان) برای فراگیری فن تخریب اعزام شد. این گروهان پس از آموزش تخصصی تخریب، به دلیل کمبود نیرو، به خط پدافندی در پاسگاه زید (غرب جاده اهواز ـ خرمشهر)، اعزام شد و بهادری به واسطة تجربه حضور در چند عملیات، مسئول دستهای از این نیروها شد. در این زمان وی چندین نوبت پیدرپی به جای افراد دسته نگهبانی میداد. در این منطقه بر اثر استفاده از مواد منفجره برای آموزش تخریب صورت و دستهای وی دچار سوختگی شد (همو، ص۸۴-85).
در مرداد ۱۳۶۲ برای دیدار با رزمندگان شهر اراک، مستقر در مهاباد (واقع در جنوب استان آذربایجان غربی)، به آن جا رفت و به پیشنهاد احمد سلیم آبادی، فرمانده وقت گردان نجف اشرف تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی، در همین منطقه، فرماندهی گروهان مالک اشتر گردان نجف اشرف را بر عهده گرفت و طی ۲۵-20 روز با انجام آموزشها و مانورهای نظامی گروهان را آماده و تقویت کرد. سپس چند عملیات گشتی و کمین در اطراف شهر مهاباد را فرماندهی کرد و در پاکسازی محورهای عملیاتی مهاباد، نقش مهمی داشت ( همو، ص ۵۸)
در ادامه، وی در عملیات «زاوِه کوه» (60کیلومتری جنوب غربی شهر بوکان در آذربایجان غربی) به منظور پاکسازی محور مهاباد ـ سردشت (شهری واقع در ۲۲۵کیلومنری جنوب ارومیه در آذربایجان غربی) شرکت کرد. گروهان بهادری در مرحلة اول عملیات وظیفة پیشروی در این جاده و تصرف و پاکسازی روستاهای سَردِه کوهستان (65 کیلومتری جنوب غربی شهر بوکان در آذربایجان غربی) و زاوه کوه را برعهده داشت که این دو روستا با کمک گردان کربلا تیپ ۱۱۰ بدون درگیری تصرف شد (همو، ص۴۰-42). مرحلة دوم پاک سازی روستاهای خورخورِه (50کیلومتری جنوب غربی شهر بوکان در آذربایجان غربی) ،زیر اِندول ( 51 کیلومتری جنوب غربی شهر بوکان در آذربایجان غربی) و موسِه ( واقع در بخش مرکزی بوکان) بود که با موفقیت انجام شد. روستای موسه مقر تعمیرات ماشین آلات دشمن بود و همچنین حزب کومله در این روستا ایستگاه رادیویی "صدای کرد" را ایجاد کرده بود. با وجود تبلیغات ضد انقلاب علیه نیروهای سپاه در بین مردم روستا، بهادری رفتار بسیار مناسبی با مردم منطقه داشت. هدف بعدی گروهان تصرف قله کاپریˈ(از رشته کوههای میشو در آذربایجان غربی) بود. این قله کمینگاه مناسبی برای ضد انقلاب و بهترین محل درگیری برای آنها بود.
بهادری برای شناسایی مسیر با دوربین دید در شب، جلوتر از گروهان حرکت و با عبور از شیارهای قله، نیروها را برای تامین مسیر، مستقر و پس از تیراندازی دشمن از بین صخرهها، برای هدایت بهتر نیروها به سمت قله حرکت کرد. با رسیدن به قله فرعی، ضد انقلاب او را که در جلوی ستون رزمندگان بود به رگبار بست و به شهادت رساند. پیکر وی در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد (همو، ص۴۹-45).
وی پرتلاش، خوشاخلاق و از هوش و استعداد بالایی برخوردار بود (وفاییمقدم، ص۱۱۵) و در رسیدگی به مشکلات همسایگان خود از هیچ کمکی دریغ نمیکرد (رکاب طلائی، ص۶۲).
در قسمتی از وصیتنامة شهید آمده است: «امروز روزی است که این کشور و اسلام در خطر هستند، امروز روزی است که ما میخواهیم انقلاب اسلامی را به تمام جهان صادر کنیم. پس امروز که اسلام و کشور احتیاج به کمک دارند، بشتابیم» (وفایی مقدم، ص۱۲۷).
در شهریور ۱۳۹۴ مراسم بازخوانی خاطرات شهید با حضور اعضای خانواده و همرزمان وی در منزل پدر شهید برگزار شد. همچنین کتاب «صخره کاپری» تالیف مهری رکاب طلائی دربارة زندگی این شهید در ۱۳۹۸ ش منتشر شده است (مشاهدات میدانی).
مآخذ: آشوری، محمود، «خاطرات شهید رضا بهادری»، 5 تیر۱۴۰۰، سند شماره ۰۰۸۳۵-K-002، موجود در مرکز اسناد اداره کل حفظ آثار ونشر ارزشهای دفاع مقدس استان مرکزی/ بهادری، مریم، «همان»، 3تیر۱۴۰۰، سند شماره ۰۰۸۳۵-K-003، موجود در همانجا/ رکاب طلائی، مهری، صخره کاپری، اراک، ستارگان سرزمین آفتاب، ۱۳۹۸ش/ مرادی؛ جمشید (همسر خواهر شهید ) ، صفرزاده ، ابوالقاسم ، ۳ تیر ۱۴۰۰ ، محمدی ، مریم ، مشاهدات میدانی؛ وفایی مقدم، سعید، خبردار، زندگی نامه و خاطرات شهیدان آموزش نظامی، اراک: فخرالاسلام، ۱۳۸۹ش.
/ مریم محمدی و مهناز انوشه/